کتاب تو ماهی بابا اثر صدیقه خسروی انتشارات سروش

قطع: رقعی
نوع جلد: شومیز
گروه سنی: د، ه

کسب و کارهای بومی اطلاعات بیشتر

این کالا جزو تولیدات بومی - محلی می باشد.

هزینه ارسال ۳۹ هزارتومان

ارسال به سراسر ایران

جستجوی نسخه الکترونیکی

نسخه الکترونیکی کتاب‌ها، سریع‌تر و ارزان‌تر در فیدیبو

خرید از فیدیبو

فروشنده

فروشنده دیگر

مداد آبی برگزیدهرسمی

٪ رضایت خریداران عملکرد عالی

عملکرد محاسبه نشده

مشاهده این فروشگاه

مداد آبی

عضویت از ۳ سال و ۹ ماه پیش

رضایت خریداران از کیفیت کالا

این عدد درصد رضایت خریداران از کیفیت کالای این فروشنده را نشان می‌دهد. میزان رضایت توسط خریداران کالا با شرکت در نظرسنجی تعیین می‌شود.

از مجموعنفر

عالی

عملکرد فروشنده مرتبط با این کالا

۹۹.۸٪

تامین به موقع

۹۹.۹٪

تعهد ارسال

۹۹.۹٪

بدون ثبت مرجوعی

مداد آبی

صفحه فروشنده

عضویت از ۳ سال و ۹ ماه پیش

رضایت خریداران از کیفیت کالا

از مجموعنفر

عالی

عملکرد فروشنده مرتبط با این کالا

۹۹.۸٪

تامین به موقع

۹۹.۹٪

تعهد ارسال

۹۹.۹٪

بدون ثبت مرجوعی

گارانتی اصالت و سلامت فیزیکی کالا

موجود در انبار فروشنده

ارسال دیجی‌کالا از ۱ روز کاری دیگر
ارسال فروشنده

ارسال توسط فروشنده

این کالا در انبار فروشنده موجود و آماده پردازش است و امکان ارسال مستقیم توسط فروشنده دارد.

ارسال توسط دیجی‌کالا از ۱ روز کاری دیگر

این کالا پس از مدت زمان مشخص شده توسط فروشنده در انبار دیجی‌کالا تامین و آماده پردازش می‌گردد و توسط پیک دیجی‌کالا در بازه انتخابی ارسال خواهد شد.

۰ هدیه

لیست هدیه ها

قیمت واحد

تخفیف‌ پلکانی

۲۵,۰۰۰

جمع قیمت

۲۵۰,۰۰۰

۱۰ عدد یا بیشتر

۲۵,۰۰۰

افزودن به سبد خرید

آیا قیمت مناسب تری سراغ دارید؟

کتاب تو ماهی بابا اثر صدیقه خسروی انتشارات سروش

بازخورد درباره این کالا

صدیقه خسروی نویسنده این‌کتاب، عضو انجمن نویسندگان کودک و نوجوان است و کتاب‌هایی چون «صندوقچه راز مادر»، «حکم خانم جون» و «نقابدار» را در کارنامه دارد. کتاب «تو ماهی بابا» ۹ داستان کوتاه را برای کودکان شامل می‌شود که عناوین‌شان به‌ترتیب عبارت است از: تو ماهی بابا!،‌ جایش خالی تا یک‌کم...!، شکستن شاخ غول، شکم‌گنده، مثل فرشته‌ها...!، مگه مردها هم گریه می‌کنند؟!، یوسف گم‌گشته، قدرت عشق، هیچی نمی‌میرد. داستان‌های این‌کتاب با تصویرگری سمیه محمدی همراه شده‌اند. در قسمتی از داستان «شکم‌گنده» از این‌کتاب می‌خوانیم: ای‌ی‌ی‌ی! کاش اونجا بودی و خودت می‌دیدی. یهویی انگار به پیمان فیلمی خیلی برخورد و قاطی کرد. اساسی خونش جوش اومد و فیلم‌اومدنش گل کرد. پابه‌توب شده بود و فرت‌وفرت شوت می‌زد به سمت دروازه و می‌گفت: «حالا نشونت می‌دم، بگیر که اومد!» اما توپ‌ها مث همیشه چپ و راست اوت می‌شد. بچه‌های خودمون از خنده روده‌بر شده بودند و پشت هر شوتی که پیمان می‌زد هیاهو می‌کردند. خب، درسته که ما هیچ گلی نزده بودیم، اما هنوز هیچی هم گل نخورده بودیم. آخ پسر! ندیدی که همین‌قضیه، پیمان رو چه‌جوری آتیشی کرده بود. یهویی وسط زمین شروع کرد با توپ روپایی زدن و بعدش هم کُری خوندن: «به من می‌گن پیمان پله. خیال دارم یه گلِ توپ بزنم. نگام رو شکم آق شکم‌گنده‌اس. اگه توپ درست خوابید توی هدف و شکم یارتون مث بمب ترکید نگین نگفتی‌ها!»

ادامه مطلب